هزار و شصت و شونزده
داشتم با لپ تاپم کار میکردم بابام اومد گفت کار داری با دستگاه؟ گفتم پ ن پ لپ تاپم داشت گریه میکرد گزاشتمش رو پام آرو بخوابه. گفتم حالا کار داریباهاش؟ گفت پ ن پ خواستم بگم صدای گریش اذیتم میکنه فکر کنم گرسنشه یه چیزی بده آروم بشه!!!
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:پ ن پ جديد, :: 6:3 PM :: نويسنده : احمد
رفتم داروخونه میگم آقا یه باد بدید میگه باند زخم؟ پ ن پ باند هواپیما بده 2 تا کوچه اونورتریه هواپیما داره سقوط میکنه!!
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 8:44 AM :: نويسنده : احمد
داشتم غذا میخوردم با خواهرم مگس اومد رو غذا گفت بزنم بره؟ پ ن پ براش خورشت بکش زشته مهمون حبیب خداست!!
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 1:42 PM :: نويسنده : احمد
............................ به يه بابايي ميگند : شنيدي رئيسِ بهشت زهرا رو گرفتند؟ ميگه نه! واسه چي؟ ميگند: آخه سئوالهاي شب اول قبر را لو داده ....................................................... دو تا دروغگو داشتن از كنار يك كوه رد مي شدن يكي به ديگريگفت : اون مورچه را ميبيتي كه بالاي اون كوهه ؟ اون يكي هم گفت كدوم يكي را مي گي؟ اون يكي را گه چشمش بازه يا اون يكي كه چشاش بسته است؟ ............................................
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 1:40 PM :: نويسنده : احمد
................................................. مهمان آهسته به پسر صاحبخانه: پسرجون شماها كي ناهار مي خورين؟ مامانم گفت هروقت شما رفتين ...................................................... بچه: بابا, هواپيماي به اين بزرگي رو چطور مي دزدند؟ پدر: اول صبرمي كنند بره بالا, كوچيك كه شد بعد مي دزدنش ......................................................
پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 199
بازدید دیروز : 463
بازدید هفته : 662
بازدید ماه : 2605
بازدید کل : 6332
تعداد مطالب : 503
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1